دنیای من



تماشا کردن فیلمی که اخرشو میدونی لذت بخش نیست ، غافل گیر نمیشی ، احساساتی نمیشی ، فقط نگاهش میکنی . خوندن کتابی که قصه شو میدونی هم اینجوریه . 

تلاش برای اینکه بفهمی تو آینده چه اتفاقی میوفته ، لذت زندگی کردن رو ازت میگیره .

ولی همه ی ما میدونیم اخرش میمیریم  ، پس چرا هنوز هم از زندگی لذت میبریم ؟  یعنی وقتی میدونی اخرش میمیری ، چرا زندگی میکنی ؟  

ادما هزاران ساله این واقعیتو میدونن و کسی انکارش نمیکنه و همه دارن خودشونو به اب و اتیش میزنن تا زندگی کنن . 

جزئیات ، چیزی که برای همه یک سان نیست . در واقع همه یه مسیر رو طی میکنیم و هرکی از یه جایی سر در میاره ولی اخرش به یه جا میرسیم .  مثل تنه ی یه درخت خییییلی گنده که همه ی شاخه ها و برگا بهش وصل میشن . 

فیلمی که اخرشو دیدی ، قصه ای که صفحه ی اخرشو خوندی میتونه واست جذاب باشه اگه از جزئیاتش خبر نداشته باشی . ولی اگه تکراری باشن ، جذاب نیست ، حوصله سر بره. تا یه جایی میخونی یا میبینی و بعد ولش میکنی . 

زندگی ادمایی که جزئیاتشون سرگرم کنندس ، حتی با دونستن اخرش هم جالب و هیجان انگیزه. هر روز منتظر یه اتفاق جدیدن تا ببیننش ولی ادمای معمولی ، هیچ چیز هیجان انگیزی ندارن. تکرا و تکرار وتکرار.  مثل کتابی که در نهایت میره اعماق کتابخونه و سال های سال خاک میخوره و اخر سر موریانه ها میوفتن به جونش .  شاید هم بین کاغذ باطله ها به یه کارخونه برن و تیکه تیکه شن . 

کتابی که هیچکس دوست نداره بخونتش .

فیلمی که هیچکس دوست نداره ببینتش .

زندگی که هیچکس دوست نداره زندگیش کنه .



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

* گـــل نرگس * كاردرماني و توان بخشی (ليلاشكارچي)آرمان کوله پشتی دخترانه و زنانه سایت دانش و علم رومی زنگی فرکانس تفکر (ارتعاش اندیشه) مطالب اینترنتی دانش آموزان نیاز های ویژه آموزشی گفتاردرمانی آذربایجان (آذربایجان گفتاردرمانی) دانلود پاورپوینت